تاریخ الخزرج والأوس
- جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ
اوس و خزرج فرزندان حارثة بن ثعلبه، از عربهای یمنی قبیله اَزْد بودند. از پیشینه آنها در یمن تا نحوه انتقال و استقرارشان در یثرب جز گزارشهایی افسانهگونه در منابع قرن سوم اطلاعات قابل اعتمادی در دست نیست[۱] که ابن هشام کاملترین آنها را در اثر خود التیجان آورده است. مطالعات باستانشناسان و دیگر محققان معاصر هم به اتفاق نظری در این زمینه منتهی نشده است.[۲]
از طرف دیگر عمده آیات مدنی قرآن، پس از اسلام دو قبیله و تبدیل یثرب به پناهگاه مهاجران نازل گردید و از اینرو بسیاری از آیات مدنی به صورتی با این جامعه، اعضا و مسائلش در ارتباط است.
جدّ دوم اوس و خزرج، عَمرو ملقب به مُزَیْقیاء حاکم منطقه سبأ و رئیس قبیله ازد در یمن ساکن بود. مهاجرت کلان قبیله ازد از جنوب یمن به شمال آن و جنوب حجاز به رهبری او صورت گرفت.[۳] بنا به برخی روایات تفسیری، آیه 16 سوره سبأ/34 از سرزمین های کشاورزی گستردهای که در اختیار او بود حکایت میکند، هر چند متن سوره از چنین برداشتی فاصله دارد و بیانگر داستان قوم سبأ و دوره حکومت سلیمان است:[۴] «فَاَعرَضوا فَاَرسَلنا عَلَیهِم سَیلَ العَرِمِ و بَدَّلنهُم بِجَنَّتَیهِم جَنَّتَینِ ذَواتَی اُکُل خَمط واَثل و شَیءمِن سِدر قَلیل».(سوره سبأ/34، 16)
ثَعْلَبَه، ملقب به العَنْقاء پس از وفات پدرش عمرو، رهبری ازد را بر عهده گرفت و در زمان او مهاجرت ازد از حاشیه دریای سرخ تا شام ادامه یافت.[۵] در این مهاجرت بخشهایی از ازد از جمله قبیله خُزاعَه که بر مکه مسلط شد از ازد جدا شدند.[۶] در روایت شعبی عبارت «وَ مَزَّقناهُم کُلَّ مُمَزَّق» در آیه 19 سوره سبأ/34 بر تجزیه ازد تطبیق شده است:[۷] «فَقالوا رَبَّنا بعِد بَینَ اَسفارِنا وظَلَموا اَنفُسَهُم فَجَعَلنهُم اَحادیثَ و مَزَّقنهُم کُلَّ مُمَزَّق اِنَّ فی ذلِکَ لاَیت لِکُلِّ صَبّار شَکور».
قتل مشکوک ثَعلَبَه در شام به پریان نسبت داده شد و پسرش حارثه (پدر اوس و خزرج)، پس از مرگ پدر به عنوان رهبر قبایل مهاجر که در این زمان به غَسّان شهره بودند، برگزیده شد و هر چند در آغاز رویارویی هایی را در شام بر ضد روم رهبری کرد؛ اما به مرور تحت تأثیر عموی خود جَفْنَه، در حاشیه قرار گرفت و پس از آن همراه با هوادارانش به جنوب هجرت کرد و به یثرب رفت.[۸]
از این مقطع تا مدتهای مدیدی از اوس و خزرج اطلاعات چندانی وجود ندارد. تنها میتوان گفت با توجه به پسران بیشتر خزرج، جمعیت آنها سریعتر از اوس افزایش یافت تا این که به عنوان قبایلی مستقل، مدتی را نیز تحت حاکمیت حاکمان یهودی ازدی تبار[۱۲] یثرب سپری کردند.[۱۳]
مطمئنترین راه برای تعیین مدت زمان سکونت بنیقیله در یثرب، محاسبه نسلهای آنان است. با بررسی نسبنامههای انصاریان معاصر با پیامبر، مشخص میشود که 11 تا 17 واسطه میان آنان و اوس و خزرج وجود دارد، بر این اساس میتوان حدس زد که آنان دست کم 400 سال در یثرب سکونت داشتهاند. این حدس با اخبار حاکی از حکومت چند صد ساله خُزاعه در مکه[۱۴] و غَسانیان در شام[۱۵] همخوانی دارد.
در آستانه ظهور اسلام اوس و خزرج از یک قبیله فراتر رفته، هر یک به چند واحد مستقل قبیلهای تفکیک شده بودند. برخی از این زیرشاخهها هم از یثرب کوچ کردند؛ به عنوان نمونه بنی قُطْن بن عوف بن خزرج به منطقه عمان مهاجرت کردند.[۱۶]
از آنجا که ازدیان پیش از انشعاب و رسیدن به شام، در یمن از چشمه غسان نوشیدند اوس و خزرج هم جزو غسانیان شمرده میشدند؛ اما بعدها از محدوده این لقب خارج شدند، زیرا تنها مهاجران ازدی شام غسان خوانده شدند.[۱۷] شواهدی از ارتباط غسانیان شام و قبیله خزرج در یثرب وجود دارد. بخشهایی از خزرج چون بنوجردش بن حارث[۱۸]، بنو عامر بن مالک الاغرّ[۱۹] و بنو عُدَی بن کعب[۲۰] و نیز بنو عوف بن زُرَیق[۲۱] به شام رفته به غسانیان پیوسته بودند. ابنحزم، ابوجبله حاکم غسانی شام را نیز از تبار خزرج دانسته[۲۲]؛ امّا سَمْهودی ضمن ردّ این خبر، وی را فردی خزرجی معرفی کرده که نزد غسانیان شام از اعتباری برخوردار بود.[۲۳] کمتر از 100 سال پیش از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله، مالک بن عجلان خزرجی از غسانیان شام بر ضد حاکمان یهودی یثرب کمک خواست و طی توطئهای شماری از سران و بزرگان یهودی یثرب کشته شدند و دارایی آنان در اختیار بنیقیله قرارگرفت.[۲۴] حمایت غسانیان تابع روم که در این زمان عمدتاً مسیحی شده بودند، از مالک بن عجلان و اوس و خزرج در برابر حاکمان یهودی یثرب را میتوان در راستای گسترش آیین مسیحیت بر ضد کیش یهود دانست، به ویژه آنکه همزمان در جنوب حجاز و در یمن همین فرایند با حمله حبشی های مسیحی به یمن دنبال شد. گسترش آیین مسیحیت در یمن، حجاز و شام زمینه نفوذ بیشتر امپراتوری روم شرقی و در نتیجه تسلط آنها بر راههای تجاری را افزایش میداد.[۲۵]
آیه 89 سوره بقره/2 که حکایت از امید یهود به پیروزی بر اوس و خزرج با ظهور پیامبر موعود دارد میتواند ناظر به همین مقطع باشد:[۲۶] «ولَمّا جاءَهُم کِتبٌ مِن عِندِاللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وکانوا مِن قَبلُ یَستَفتِحونَ عَلَی الَّذینَ کَفَروا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفوا کَفَروا بِهِ فَلَعنَةُ اللّهِ عَلَی الکفِرین». (سوره بقره/2، 89)
بنا به نقل سَمْهودی در این زمان تیرههای اوس و خزرج با تصاحب و توزیع برخی زمین های کشاورزی و قلعههای یثرب هر یک در محلی مستقر شدند و این وضعیت تا هجرت پیامبر با اندک تغییری پابرجا بود. آنان همچنین برای تثبیت موقعیت خود موجی از قلعهسازی را به راه انداختند.[۲۷]
خزرج 5 پسر به نامهای عَمْرو، عوف، جُشَم، کعب و حارث داشت که تمامی زیرمجموعههای مستقل آن از آنهایند.[۲۸] هر چند اطلاعات جمعیت شناسانه در این زمینه کافی نیست؛ اما منابع نسبشناسی قبایلی چون بنی مالک بن نجار، بنی عُدی بن نجار، بنی مازن بن نجار، بنی دینار بن نجار، بنی سالم بن عوف، بنی غَنْم بن عوف، بنی عُدی بن عوف (معروف به قواقل)، بنی حُبْلی، بنی زُریقبن عامر، بنی بَیاضةبن عامر، بنی سلمه، بنی حارث و بنی ساعده را از زیرمجموعههای بزرگ خزرج برشمردهاند.[۲۹]
در مقابل، تیرههای اوسی همگی از 5 پسر مالک فرزند اوس، به نامهای عوف، عمرو، مُرَّه، جُشَم و اِمْرَؤ القیساند. تیرههای عمدهای که نسب شناسان از اوس برشمردهاند عبارتاند از: بنیجَحْجَبا، بنیزید بن مالک (شامل سه مجموعه مستقل امیّه، صفیّه و عبیده)، بنی عبدالاشهل، بنیخَطْمَه، بنیواقف و بنیوائل.[۳۰]
در منابع تاریخی جنگهای متعددی را به اوس و خزرج نسبت دادهاند. از میان 13 درگیری که ابناثیر گزارش کرده، 7 درگیری میان شاخهای از اوس با شاخهای از خزرج روی داده است. از 6 نبرد دیگر به جز جنگ بُعاث که به اتفاق مورخان میان تمامی شاخههای اوس و خزرج روی داده یعنی درگیری سمیر، ربیع، بَقیع، فُجارِ اول و فجار دوم هم اطلاعات تفصیلی از حضور شاخهها و زیرشاخههای اوس یا خزرج وجود ندارد و صرفاً گفته شده که این جنگ میان اوس و خزرج روی داده است.[۳۱] در 7 درگیری خرد میان شاخههای اوس و خزرج، بنو سالم بن عوف، بنی مازن بن نجار (دو بار)، بنی مالک بن نجار، بنی نجّار و بنی حارث (دو بار)، از خزرج و بنی عمرو بن عوف (دوبار)، بنی وائل، بنیظفر، بنیعبدالاشهل، بنیامیّة بن زید و بنی جَحجَبی از اوس وارد درگیری شده بودند.[۳۲]
گاه شاخههای اوسی یا خزرجی با یکدیگر درگیر میشدند؛ به عنوان نمونه در حادثهای بنوحبیب و بنو بیاضه که هر دو خزرجیاند بر ضد مجموعه خزرجی دیگر به نام بنوحبیب پیمان بستهاند.[۳۳]
با توجه به نام تیرههای متفاوت در گزارشها، میتوان نتیجه گرفت که پس از افزایش جمعیت، شکلگیری تیرهها و غلبه بر حاکمان یثرب، محدودیت منابع و تضارب منافع زمینه برخوردهای جزئی اولیه را فراهم آورد تا این که در آستانه هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به رویارویی کل اوس و خزرج در جنگ بعاث انجامید.
روایاتی متعدد و گاه متعارض درباره نخستین مسلمانان یثربی وجود دارد. بنا به روایت مشهور ابن اسحاق نخستین کسانی که به پیامبر ایمان آوردند 6 تن از خزرجیان بودند (دو تن از بنینجار، سه تن از بنی سلمه و یک نفر از بنیزریق) که در مراسم حج در سال یازدهم بعثت با پیامبر آشنا شدند و پس از شنیدن سخنان ایشان، به ویژه اشاره وی به وعده یهودیان یثرب به ظهور پیامبر، ایمان آوردند.[۷۳] البته در این دوره بزرگان اوس نیز مخاطب دعوت پیامبر قرار گرفتند؛ اما آن را اجابت نکردند. در مورد بزرگان اوس چون سُوید بن صامت که پس از حج و دیدار پیامبر در نبرد بعاث در یثرب کشته شدند نقل شده که به هنگام مرگ در عرصه نبرد مسلمان از دنیا رفتند.[۷۴] شاید بتوان گفت چنین نقلهایی بیشتر زاییده رقابت های قبیلهای است. به موازات روایت ابناسحاق، موسی بن عُقْبَه به نقل از عُرْوَة بن زبیر نخستین مسلمانان را 6 خزرجی و دواوسی دانسته است.[۷۵]
در حج سال بعد (دوازدهم بعثت) 12 مسلمان که دو تن اوسی و بقیه از خزرج بودند پس از دیدار با پیامبر از وی خواستند بیعت با آنها را به سال بعد موکول نکند، از این رو در بیعت خود با آنها، تعهداتی اخلاقی و اعتقادی از آنها گرفت که به بیعت عقبه اول شهرت یافت.[۷۶] (=> بیعت عقبه) آنها پس از بازگشت به یثرب با پیامبر مکاتبه کردند؛ گویا اختلافی درباره این که چه کسی از اوسیان یا خزرجیان نماز جماعت را امامت کند، رخ داده بود.[۷۷]، افزون بر این آنان به مبلغی نیاز داشتند که بتواند آموزههای اسلامی را در میان دیگران گسترش دهد.[۷۸] پیامبر در پاسخ به این درخواست، مُصْعَب بن عُمیر را به یثرب فرستاد.[۷۹] تا پیش از آمدن مصعب، أسعد بن زراره خررجی (از بنی نجار) نماینده نو مسلمانان بود و تا حضور مصعب نماز جماعت را برپا میکرد.[۸۰] مصعب نیز در یثرب در پناه او به فعالیت تبلیغی خود در تیرههای مختلف ادامه میداد؛ اما با فشارهایی که قبیله بنینجار براسعد وارد کردند وی وادار شد دست از حمایت مصعب بردارد.[۸۱]
با آمدن مصعب به یثرب، اسلام بر سر زبانها افتاد و فعالیت مسلمانان آشکار گردید.[۸۲] مصعب بر اسلام آوردن سران تیرهها تأکید داشت زیرا اسلام آوردن بزرگان قبیله میتوانست به گسترش اسلام در همه قبیله بینجامد، نحوه گزارش منابع تاریخی به گونهای است که گویا در این مرحله تنها تیره اوسی عبدالاشهل کاملاً اسلام آوردهاند، زیرا در مورد بیشتر تیرهها آمده که از هر یک تنها اندکی مسلمان شده بودند.[۸۳] اسلام سعد بن مُعاذ، رهبر این تیره در این مرحله او را به برجستهترین رهبر اوسی در دوره پیامبر مبدل ساخت. او در آغاز کار، چون دریافت دیگر اسعد بن زراره تحت فشارهای بنینجار از حمایت مصعب بن عمیر، مبلغ پیامبر دست کشیده است او را در پناه خود گرفت.[۸۴]
در حج سال سیزدهم بعثت و پس از بازگشت مصعب به مکه[۸۵] حدود 70 تن[۸۶] از نومسلمانان یثرب پس از زیارت مخفیانه پیامبر، با او پیمانی بستند و بر اساس آن پیامبر را یکی از خود دانسته، تعهد کردند در برابر حملات دشمنان پیامبر به ایشان تا پای جان بایستند. در این پیمان که عقبه دوم نام گرفت 11 نفر از اوس و 63 نفر از خزرج حضور داشتند که دو تن از آنها زنان خزرجی بودند و اینان نخستین زنان یثربی به شمار میآمدند که با پیامبر بیعت میکردند. پیامبر از میان بیعتکنندگان 12 نقیب برگزید که 9 تن از خزرج و سه تن از اوس بودند.[۸۷](=>بیعت عقبه)
در جریان بیعت و گفتگو میان پیامبر و مسلمانان یثرب بَراء بن مَعْرور خزرجی و ابوالهیثم اوسی به نمایندگی و سخنگویی از دیگر حاضران بر حمایت قطعی خود از پیامبر تأکید کردند.[۸۸] در اینباره که چه کسی در این بیعت، در دست دادن و بیعت کردن با پیامبر پیشقدم بود اختلاف است؛ برخی براءبن معرور خزرجی[۸۹] و دیگران ابوالهیثم اوسی را مقدم میدانند. گزارشهایی که ابوالهیثم اوسی را ترجیح میدهد به عروةبن زبیر باز میگردد.[۹۰] نقلهای ضعیفتری اسعد بن زراره خزرجی را مطرح میکند، در حالی که به اقتضای جوانی وی نمیتوان او را بر بزرگان حاضر مقدم دانست.[۹۱]
طی سه ماه پس از این پیمان، مسلمانان مکه که چند ده نفر بودند[۹۲] به یثرب مهاجرت کردند.[۹۳] بخش قابل توجهی از مهاجران در قُبا که موطن تیره اوسی عمرو بن عوف بود، مستقر شدند. منابع تاریخی از خانهای به نام «منزل العَزّاب» (خانهمجرّدها) یا العصبه[۹۴] یاد میکنند که مهاجران در آنجا گرد آمده بودند.[۹۵]
اوسیان در یثرب بالا سکنا داشتند که قبا بخشی از آن بود. پیامبر پس از مهاجرت با اقامت در قبا مسجدی را در آنجا بنا نهاد که به مسجد قبا شهرت یافت.[۹۶]
پس از اندی که علی بن ابیطالب علیه السلام در قبا به پیامبر پیوست، مشخص گردید که ایشان قبا را برای اقامت مناسب ندانسته است؛ اما انتقال ایشان به هر نقطه دیگر در یثرب میتوانست موجب نارضایتی تیرههای دیگر و در نتیجه تشدید رقابتهای قبیلهای شود و مانعی در برابر گسترش اسلام در میان قبایل ناراضی به حساب آید.
ایشان تحت حمایت سواره نظامهای خزرجی (از بنی نجار که از بستگان او بودند)[۹۷] حرکت خود را آغاز کرد و به دنبال شتر خویش از محلههای متعدد یثرب گذر کرد تا به محله خزرجیان بنی مالک بن نجار رسید و در آنجا مستقر شد و بعدها مسجد خود را نیز در همان مکان بنا نهاد. تیرههایی که در مسیر حرکت پیامبر قرار گرفتند از جمله بنی سالم، بنی حُبْلی، بنی ساعده، بنی بیاضه، بلحارث و بنی عدی بن نجار همگی خزرجی بودند.[۹۸]
محلی که پیامبر برای اقامت برگزید همچون دیگر مناطق یثربِ پایینْ بیشتر از آن تیرههای خزرجی چون بنیزریق، بلحارث، بنی ساعده و بنی نجار بود و از اینرو با تیرههای اوسی و قبایل یهودی مستقر در یثرب علیا، فاصله بیشتری داشت.[۹۹]
پس از استقرار پیامبر به مرور اسلامْ بسیاری از تیرهها به ویژه تیرههای خزرجی را فراگرفت و موجی از بتشکنی در یثرب به راه افتاد.[۱۰۰] و چنانچه مخالفانی هم در میان آنها وجود داشت در پرده نفاق پوشش گرفتند. (همینمقاله => مخالفان اوسی و خزرجی پیامبر) با این همه بخش قابل توجهی از تیرههای اوسی شامل بنیخطمه، بنی واقف و اوس منات (شامل بنی امیة بن زید، بنی وائل، و بنیعطیّه) که افزون بر همپیمانی با یهودیان بنینضیر و بنیقریظه[۱۰۱]، تحت تأثیر بزرگان خود از جمله ابن اسلت بودند، اسلام نیاوردند.[۱۰۲] 5 سال بعد که یهودیان تبعید و اتحادیه قبایل در نبرد احزاب ناکام ماندند، بقیه اوسیان نیز اسلام آوردند و پیامبر نام اوس منات را به «اوسالله» تغییر داد.[۱۰۳]
به رغم اختلافات پیشین اوس و خزرج با اقدامهای پیامبر اُلفتی میان تیرهها ایجاد شد. ایشان عهدنامهای میان آنان بست[۱۰۴] و از هر تیره خواست تا دیه خونهایی را که بر عهده دارند پذیرفته، بپردازند.[۱۰۵] به روایت سدّی، ابناسحاق و دیگران آیه 63 سوره انفال/8 حکایت از این امر دارد:[۱۰۶] «واَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم لَو اَنفَقتَ ما فِی الاَرضِ جَمیعًا ما اَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم ولکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَینَهُم اِنَّهُ عَزیزٌ حَکیم = خداوند میان دلهایشان الفت انداخت و اگر آنچه در زمین بود هزینه میکردی نمیتوانستی میان دلهایشان الفت بیندازی؛ ولی خداوند میان آنها الفت افکند که او عزیز و حکیم است».
از آنجا که پیامبر اندکی پس از آخرین جنگ بزرگ میان اوس و خزرج (بعاث) به یثرب آمده بود، برخوردهای خُردی که در دوره اسلامی میان اوس و خزرج صورت میگرفت معمولاً با دخالت پیامبر برطرف میشد، چنان که در زمان کوتاهی که پیامبر در قُبا مهمان اوسیان بود بسیاری از خزرجیان که به جهت درگیری های گذشته ممکن بود در معرض انتقام قرار گیرند نمیتوانستند به زیارت پیامبر بیایند.[۱۰۷]؛ اما این وضعیت چنان با شتاب تغییر کرد که برخی یهودیان از همنشینی های اوسیان با خزرجیان شگفتزده میشدند و برای صدمه زدن به پیامبر تلاش میکردند اختلافات آنها را مجدداً احیا کنند. یک بار اقدام آنها مؤثر افتاد و بازگویی خاطرات جنگ بعاث به یادآوری کینههای پیشین انجامید. پس از آن تعدادی از هر دو گروه با هم وعده کردند در یکی از سنگلاخهای حومه یثرب با هم مبارزه کنند؛ اما پس از حضور سریع پیامبر و شنیدن سخنان آن حضرت، گریهکنان یکدیگر را در آغوش گرفتند.
آیات 100-105 سوره آل عمران/3 به همین مناسبت نازل شده است:[۱۰۸] «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ اوتُواالکِتبَ یَرُدّوکُم بَعدَ ایمنِکُم کفِرین × وکَیفَ تَکفُرونَ واَنتُم تُتلی عَلَیکُم ءایتُ اللّهِ وفیکُم رَسولُهُ ومَن یَعتَصِم بِاللّهِ فَقَد هُدِیَ اِلی صِرط مُستَقیم × یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ولا تَموتُنَّ اِلاّ واَنتُم مُسلِمون × واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا ولا تَفَرَّقوا واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونًا وکُنتُم عَلی شَفا حُفرَة مِنَ النّارِ فَاَنقَذَکُم مِنها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُم ءایتِهِ لَعَلَّکُمتَهتَدون × ولتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعونَ اِلَی الخَیرِ و یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ واُولئِکَ هُمُ المُفلِحون × ولا تَکونوا کالَّذینَ تَفَرَّقوا واختَلَفوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ البَیِّنتُ واُولئِکَ لَهُم عَذابٌ عَظیم».
البته شأن نزولهای دیگری نیز ذیل این آیات مطرح شده؛ اما همگی ناظر به همین امر است، هر چند در گزارش حادثه متفاوت است.[۱۰۹]
خداوند در این آیات اطاعت از یهودیان را بازگشت به کفر دانسته، از مؤمنان میخواهد بر اسلام خود استوار باشند و رفتار اوسیان و خزرجیان را مورد توبیخ قرار میدهد که چگونه با آن که پیامبر خدا و آیات الهی را در اختیار دارید به کفر بازمیگردید. در ادامه خداوند آنان را از تفرقه برحذر داشته، اخوّت و الفت آنان را نعمتی الهی و موجب رهایی از آتش میداند و از آنان میخواهد همچون دیگر اقوامِ گرفتار در عذاب، پس از دلیل های روشنی که دریافت کردهاند دچار تفرقه و اختلاف نشوند.
گاه، بازخوانی اشعار جنگهای جاهلی و تحریک احساسات قبیلهای به وسیله یهودیان[۱۱۰] و گاه یادآوری خاطرات جنگهای پیشین در نشستهای گروهی، آنان را رویاروی یکدیگر قرار میداد؛[۱۱۱] اما پیامبر هر بار با خواندن همین آیات، اوضاع را به حالت نخستین آن بازمیگرداند.[۱۱۲]
شاید آخرین مشاجره میان اوس و خزرج در سال ششم هجری روی داده باشد؛ زمانی که عبدالله بن ابیّ با دامن زدن به مسئله افک درصدد فشار بر پیامبر بود و چون این مشکل برطرف شد پیامبر از عبدالله بن ابیّ خزرجی به بزرگ خزرجیان یعنی سعد بن عباده گله کرد. در این زمان یکی از بزرگان اوس به پیامبر گفت: اگر از فردی اوسی گله دارید ما اقدام خواهیم کرد؛ اما اگر از فردی خزرجی گلهمندید کافی است فرمان دهید تا گردنهایشان را بزنیم. با سخنان تند وی، سعد بن عباده، رهبر مسلمانان خزرجی برآشفت و مشاجرهای میان آنان درگرفت.[۱۱۳]
بررسی نبردهای پیامبر نیز به خوبی نشان میدهد هویت قبیلهای ساکنان یثرب همچنان پابرجا بود. اوس و خزرج در جنگهای بدر[۱۱۴]، اُحد[۱۱۵]، خیبر[۱۱۶]، وادی القری[۱۱۷]، فتح مکه[۱۱۸]، حُنین[۱۱۹] و تَبوک[۱۲۰] هر کدام پرچمی جداگانه داشتند که نشان از دستههای متمایز آنها در سپاه است، افزون بر این آنها در نبردهای گوناگون چون بدر[۱۲۱]، فتح مکه و حنین[۱۲۲] شعار خاصی سرمی دادند.
به نظر میرسد پیامبر بیش از آنکه در پی کمرنگ کردن هویت قبیلهای آنها باشد، تلاش کرد از رقابت آن دو در جهت تقویت ایمان و تحکیم حکومت اسلامی بهره ببرد. در گفتگویی میان تنی از اوسیان و خزرجیان گزارش شده که اوسیان در افتخارات خود به شهیدان برجستهای چون سعد بن مُعاذ، حنظله غسیل الملائکه، خُزیمة بن ثابت و عاصم بن ثابت تأکید میکردند و خزرجیان 4 تن از قاریان خزرجی و برجسته قرآن چون اُبیّ بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید را از خود میدانستند و این بحث باز به مشاجره آنها انجامید.[۱۲۳] بنا به گزارش های دیگری پس از قتل کعب بن اشرف نضیری بدست اوسیان،[۱۲۴] مردانی از خزرج در رقابت با آنان، سلاّم بن ابیالحُقَیق نضیری از مخالفان برجسته پیامبر را کشتند.[۱۲۵]
در قرآن واژگانی بکار رفته است که عالمان علم قرائت آن را به واژگان قبایل متعددی از جمله اوس و خزرج نسبت میدهند؛ به عنوان نمونه واژه «لینَة» در آیه 5 سوره حشر/59 در گفتار اوسیان به مفهوم درخت خرماست:[۱۴۸] «ما قَطَعتُم مِن لینَة اَو تَرَکتُموها قائِمَةً عَلی اُصولِها فَبِاِذنِ اللّهِ ولِیُخزِیَ الفسِقین = آنچه از درختان خرما ببرید یا به حال خود واگذارید، همه با اذن خداست تا فاسقان خوار و رسوا شوند، بر این اساس مشخص میشود که آیه در پاسخ آن دسته از انصاریانی است که بریدن درختان خرمای یهودیان بنینضیر را نامطلوب دانستند زیرا این اوسیان بودند که از نظر تاریخی همپیمان و همراه با بنینضیر بودهاند.[۱۴۹] و از قطع درختان بنینضیر بیشتر تحت تأثیر قرار میگرفتند.
خداوند در آیه 11 سوره جمعه/62 نیز گزارش میدهد که مسلمانان نماز جمعه را رها کردند و به سوی کاروان تجاری شتافتند تا داد و ستد کنند و برای بیان مفهوم رفتن به جای واژه «ذهبوا» از واژه «اِنفَضّوا» استفاده میکند که در لغت خزرجیان بدین معنا کاربرد دارد:[۱۵۰] «و اِذا رَاَوا تِجرَةً اَو لَهوًا اِنفَضّوا اِلَیها و تَرَکوکَ قائِمًا قُل ما عِندَاللّهِ خَیرٌ مِنَ اللَّهوِ و مِنَ التِّجرَةِ واللّهُ خَیرُ الرّازِقین»، از اینرو میتوان گفت که بسیاری از کسانی که خطبه پیامبر را در نماز جمعه رها کرده به تجارت پرداختند خزرجی بودهاند، به ویژه آنکه اساساً مسجد پیامبر در میان تیرههای خزرجی بنا شده بود.
ذیل آیه 104 سوره بقره/2 نیز آمده است که بومیان زمانی که میخواستند از پیامبر بخواهند به آنان نظر کند تا سخنانش را بهتر بشنوند از واژه «راعِنا» استفاده میکردند. مفهوم عربی چنین واژهای موجب استهزای مسلمانان و رنجش خاطر پیامبر میشد. زیرا واژه «راعنا» در زبان یهودی ترکیبی از دو واژه «راع» و «نا»[۱۵۱] و به معنای «ما را احمق گردان» است، از اینرو در آیات از کاربرد این واژه نهی شده است:[۱۵۲] «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقولوا رعِنا وقولوا انظُرنا...»(سوره بقره/2، 104)، «مِنَ الَّذینَ هادوا یُحَرِّفونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ و یَقولونَ سَمِعنا و عَصَینا واسمَع غَیرَ مُسمَع و رعِنا...»}}. (سوره نساء/4، 46)